الا يا ايها الساقي ادر کأسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکلها
به بوي نافهاي کاخر صبا زان طره بگشايد
ز تاب جعد مشکينش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد که بربنديد محملها
به مي سجاده رنگين کن گرت پير مغان گويد
که سالک بيخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامي به بدنامي کشيد آخر
نهان کي ماند آن رازي کز او سازند محفلها
حضوري گر هميخواهي از او غايب مشو حافظ
متي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهملها
در اين غزل حافظ به دنبال شرابي معنوي است که دائما انسان را مست کند . او مستي را در عشق مي بيند و عشق واقعي با معرفت حاصل مي شود . عاشق شدن بدون تصميم است و عشق واقعي را بايد از ساقي مطلق که همان خداست خواستار باشيم.حافظ دريافت اين مي را در سحرگاهان و راز و نياز با معبود مي بيند که با باد صبا تشبيه مي کند . تنها چيزي که در دنيا جاويد است معرفت است و تا انسان به خود بيايد لحظه اي زنگ رفتن را به صدا در مي آورند که حافظ با جرس از آن ياد مي کند . طي طريقت به سوي معشوق پير و راهنما و راه رفته مي خواهد زيرا اين دنيا مثل درياي بيکران و تاريک مي ماند خطراتي مانند شهوت و غضب و غفلت باعث انحراف انسان مي شود و حتي اوليا الله هم از آن در خطرند . کساني که وارد وادي عاشقي و مستي و معرفت و سير و سلوک و پرواز نشده اند خبري از اين راه ندارند و در زندگي حيواني خود که همان خوراک و پوشاک و خوابيدن و مسکن است هستند که حافظ تعبير به سبک باران ساحلها کرده است و آنها عاقبت انديش نيستند . اگر انسان سالک شود هر لحظه حالش عوض مي شود . براي سلوک انسان بايد رياضت بکشد اما در هر منزل سلوک حالات خوشي به انسان دست ميدهد و نزديکي اش به معشوق واقعي که همان خداوند است بيشتر مي شود . کل من عليها فان الا وجه ربک ذوالجلال و الاکرام ، عشق واقعي حافظ خداوند است اما چون درد دل دارد در قالب عشق مجازي حرفهايش را ميزند ، يکي از نامهاي خداوند محول است پس انساني را تحول مي دهد که مورد رحمت خود قرار دهد و اين رحمت خاص شامل بندگان با تقوا ميشود و خداوند در قرآن مي گويد چنان تقوا پيشه کنيد آنطور که حق خداست ، انسان اگر حضور خداوند را بخواهد بايد قالب تهي کند يعني از حد خارج شود از منيت خود خارج شود و خود را در مقابل خداوند هيچ بداند ، تو خود حجاب خودي از ميان برخيز ، معنويت درون همه انسانها هست اما غفلت و شهوت و غضب باعث مادي گرايي انسان مي شود و انسان را از خداوند دور مي سازد.
----------------------------------------
با نظرات سازنده خود ما را ياري نمائيد . التماس دعا
درباره این سایت